مصطفی زندیه تحلیلگر ارشد مسائل آسیای مرکزی و جنوبی در یادداشتی می نویسد: به دنبال پیروزی دوباره دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، تحلیل های متعددی در موضوعات داخلی و خارجی آن کشور به ویژه در حوزه های مختلف سیاست خارجی در رسانه های منطقه ای و بین المللی منتشر شد. کانون اصلی و اصطلاحاً شاه بیت تحلیل های ارائه شده بر این فرضیه متمرکز است که انتخاب دوباره ترامپ، می تواند روابط ایالات متحده با آسیای مرکزی را با تمرکز بر تعاملات اقتصادی و موازنه نفوذ چین تغییر شکل دهد. به عبارت دیگر روابط ایالات متحده با آسیای مرکزی ممکن است وارد فصل جدیدی شود.
نفت آرا:به دنبال حمله روسیه به اوکراین، پویایی تحولات در منطقه آسیای مرکزی رنگ و بوی ژئواکونومی (به ویژه در موضوعات انرژی، تجارت و مدیریت اتصالات حمل و نقل منطقه ای) به خود گرفته است. بروز این وضعیت، از یک سو ناشی از تشدید ضعف روسیه در این منطقه به دلیل تمرکز بر درگیری ها با اوکراین و ایجاد فرصت های رقابتی جدید در حوزه های مختلف آسیای مرکزی میان کشورهایی است که سالها منتظر چنین فرصتی بودند. روشن است که فرصت های سرمایه گذاری و مزایای استراتژیک متعددی در آسیای مرکزی برای کشورهایی که مایل به همکاری هستند وجود دارد. این منطقه سرشار از منابع طبیعی از جمله نفت، گاز و مواد معدنی است که برای بازارهای جهانی ضروری است.
از منظر تاریخی، روابط برد-برد به نفع کشورهای شریک بوده است. در این چشم انداز، این پویایی در تعامل با قدرت های بزرگی مانند روسیه و چین آشکارتر است. در عین حال شرایط ژئواکونومی و ژئوپلیتیک در حال تحول به قدری رقابتی شده که طی سال های گذشته سایر بازیگران فرامنطقه ای که از توان اقتصادی قابل توجه برخوردارند( مانند ایالات متحده ، ژاپن، کره جنوبی، اتحادیه اروپا، آلمان ، انگلیس، ایتالیا و حتی کشورهای خلیج فارس) را ترغیب به ایجاد سازوکارهای همکاری مشابه با کشورهای آسیای مرکزی (C5+1) کرده است. ( ترکیه نیز در قالب سازمان همکاری کشورهای ترک زبان پیگیر اهداف خود بوده است.) روشن است در سایه ضعف فزاینده روسیه در منطقه آسیای مرکزی، سایر بازیگران به دنبال افزایش نفوذ منطقهای خود بوده و همین امر چشمانداز ژئوپلیتیکی منطقه آسیای مرکزی را پیچیدهتر میکند.
در میان بازیگران فرامنطقه ای ایالات متحده به ویژه بعداز پیروزی دوباره ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، به طور بالقوه می تواند در رویکردی فعال تر در قبال آسیای مرکزی مشارکت کند. تمایل شخص ترامپ برای به چالش کشیدن هنجارهای تثبیت شده، ممکن است درهایی را باز کند که مدت هاست بسته مانده اند. به عنوان مثال، ترامپ پیش از این تمایل خود را برای تقویت روابط دیپلماتیک با منطقه نشان داده است. پیش بینی می شود مشارکت ایالات متحده با سازوکار یادشده، مسیر های جدیدی را برای گفتگو و همکاری با کشورهای آسیای مرکزی پدید خواهد آورد و اهمیت منافع متقابل را در منطقه برجسته تر خواهد ساخت.
تمرکز اقتصادی
ترامپ دراولین دوره ریاست جمهوری خود، منافع تجاری و اقتصادی را در هسته تلاش های دیپلماتیک خود قرار داد. او اغلب هنجارهای سنتی در توافقات ایالات متحده را نادیده می گرفت و در عوض بر آنچه که برای منافع آمریکا می دانست، تمرکز می کرد. با پیروزی دوباره ترامپ، انتظار ادامه این روند منطقی و محتمل است. ضمن اینکه رهبران آسیای مرکزی نیز مشتاق تقویت همکاری اقتصادی هستند.
کشورهای این منطقه برای سرمایه گذاری، به ویژه در توسعه زیرساخت ها، طرح های انرژی و مبادلات فناوری آماده همکاری هستند. ترامپ احتمالاً روابط دوجانبه را از مسیر مشارکت های اقتصادی جدید تقویت و تسهیل خواهد کرد.
پیشبینی میشود که طرح ها و توافقهای مشخصی در سفر اولیه احتمالی وی به منطقه تعیین شود و زمینه را برای همکاری بلندمدت فراهم کند. علاوه بر این، در حالی که کشورهای آسیای مرکزی به دنبال تنوع بخشیدن به اقتصاد خود هستند، به طور فزاینده ای به مشارکت های بین المللی روی خواهند آورد.
تمرکز ترامپ بر تعامل اقتصادی عملی به خوبی با این آرزوها همسو بوده و رئیس جمهور جدید آمریکا ممکن است، کسب و کارهای آمریکایی را تشویق کند تا از این مسیر به دنبال کشف فرصت ها در منطقه باشند، به ویژه در بخش هایی مانند انرژی، کشاورزی و مخابرات. با ترویج سرمایه گذاری در آسیای مرکزی، ترامپ می تواند به این کشورها کمک کند تا اقتصاد خود را توسعه دهند و در عین حال شرایط مطلوبی را برای شرکت های آمریکایی تضمین کند.
ایجاد تعادل در رفتار چین
با این حال، رویکرد ترامپ به آسیای مرکزی بدون چالش نخواهد بود. یکی از نگرانی های مهم رئیس جمهور منتخب، ایجاد توازن بین نفوذ خارجی و توسعه طلبی چین است. چین حداقل در یک دهه گذشته به طور قابل توجهی در آسیای مرکزی فعال بوده و از مزیت جغرافیایی خود از طریق ابتکاراتی مانند طرح کمربند و جاده (BRI) بهره برده است.
در سالهای اخیر، سیاستهای توسعهطلبانه چین به آفریقا و غرب آسیا رسیده و جای پای آن کشور در آسیای مرکزی نیز نسبت به گذشته توسعه بیشتری یافته است. روشن است که دولت چین در این مسیر به دنبال تثبیت خود در منطقه است.
در این چارچوب، ترامپ احتمالاً هدفش مقابله با این نفوذ فزاینده خواهد بود. چرا که از دیدگاه او فعالیت های چین به عنوان یک چالش مستقیم برای منافع ایالات متحـــده ارزیابی می شود. به عبارت دیگر، نقش آفرینی های فزاینده چین در منطقه، بدون تردید سیاست آسیای مرکزی ترامپ را شکل خواهد داد. ایالات متحده در حال رقابت جهانی با چین در حوزه های مختلف از جمله تجارت، فناوری و حضور نظامی است. اقدامات پیشگیرانه ممکن است برای حفاظت از سرمایه گذاری آمریکا در منطقه و حفظ تعادل اقتصادی و دیپلماتیک ضروری باشد. این می توانــد در افزایش سرمایه گذاری های تجاری و بازدیدهای دیپلماتیک مکرر ظاهر شود.
جالب اینجاست که گفته می شود ترامپ ممکن است متحدان غیرمنتظرهای در میان دیپلماتهای سنتی و سیاستگذاران خارجی ایالات متحده پیدا کند- که اغلب با او در تضاد هستند- که نگرانیهایی درباره نفوذ فزاینده چین دارند. چرا که اینگونه استدلال می شود که چین در سالهای اخیر، به عنوان یک دشمن در عرصه های مختلف ظاهر شده و در چندین جبهه، از فناوری گرفته تا تجارت، با ایالات متحده رقابت میکند.
چشم انداز مطلوب
برخی از تحلیل گران منطقه ای بر این باور هستند در نظر گرفتن اینکه آسیای مرکزی چگونه به ترامپ نگاه می کند، ضروری است. در این راستا به احتمال قوی چشم انداز مطلوبی وجود دارد. چرا که اولاً رهبران آسیای مرکزی دلیلی برای مخالفت با رهبر عملگرای ایالات متحده نمی بینند.
دوم اینکه در سال های اخیر، این کشورها به دنبال افزایش نفوذ سیاسی جهانی خود از طریق سازوکارهای همکاری به دنبال جذب سرمایهگذاری ها و انجام طرح و پروژه های مختلف بوده اند. نکته مهم دراین زمینه این است آنها به مانند گذشته دیگر نمی خواهند تنها تحت نفوذ روسیه باقی بمانند. این تمایل و گرایش به تنوع بخشی در حوزه های سیاست و اقتصادخارجی در نزد کشورهای آسیای مرکزی مشهود است. این کشورها به طور فزاینده ای مایل به دور شدن از سیاست مرکز و پیرامون و مشتاق به تقویت روابط با بازیگران مختلف بوده و در این مسیر صرفاً در جستوجوی تامین منافع هستند و این تنوع بخشی به مناسبات را برای حاکمیت و توسعه کشورهای شان ضروری می بینند. در نتیجه، هیچ دلیلی وجود ندارد که رئیس جمهوری ایالات متحده و رهبران آسیای مرکزی در صورت ایجاد فرصت های ملموس از پیگیری منافع متقابل خودداری کنند.
روشن است که این وضعیت مطلوب روسیه نیست. به ویژه با توجه به اینکه سرسختی روحیه تقابلی ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، احتمال برخوردهای متقابل وجود دارد. روسیه از لحاظ تاریخی، آسیای مرکزی را به عنوان حوزه نفوذ خود مینگرد و هرگونه تجاوز از سوی ایالات متحده میتواند واکنشی قوی را برانگیزد. در نتیجه، انتظار می رود رقابتی پدیدار شود که پیچیدگی پویایی منطقه ای را بیشتر کند.
در این راستا با وجود علاقمندی ترامپ به شخصیت و کاریزمای رئیس جمهور روسیه، در کنار رقابت ها با چین، افزایش کشمکش ژئوپلیتیکی بین روسیه و ایالات متحده در آسیای مرکزی، محتمل بوده به نحوی که می تواند توازن قدرت را تغییر دهد و بر راهبردها و تصمیمات رهبران آسیای مرکزی تأثیر بگذارد. آمریکا در این زمینه حامی همگرایی مستقل کشورهای منطقه آسیای مرکزی در مقابل چین و روسیه خواهد بود.
نگرانی های امنیتی
تهدیدات امنیتی، از جمله تروریسم، قاچاق مواد مخدر و بی ثباتی منطقه ای، چالش های مهمی را برای کشــورهای آسیای مرکزی ایجــاد می کند. در عصری که سیاست بلوک بندی رو به زوال است، پیمان های امنیتی می تواند برای کشورهای منطقه جذاب باشد. چنین توافقهایی به آنها اجازه میدهد تا با تهدیدات مقابله کنند، بدون اینکه به هیچ قدرتی وابسته باشند. ظرفیت ابتکارات امنیتی به رهبری ایالات متحده می تواند چارچوبی برای همکاری ایجاد کند که ثبات منطقه را از منظر آن کشورها افزایش دهد.
از نظر تاریخی، ترامپ نسبت به مناطقی که با هرج و مرج و درگیری مشخص شده اند، محتاط بوده است. به عنوان مثال، او در دوران اول ریاست جمهوری خود، نیروهای آمریکایی را از افغانستان همسایه خارج کرد که نشان دهنده ترجیح کاهش حضور نظامی در منطقه بود. به جای تلاش برای گسترش نفوذ نظامی، ایالات متحده ممکن است بر افزایش حمایت ها و مشوق ها برای سرمایه گذاری های امنیتی در آسیای مرکزی تمرکز کند. این می تواند شامل آموزش و تجهیز نیروهای محلی برای مبارزه با تهدیدات امنیتی باشد و رویکردی متکی به خود را برای ثبات منطقه ای تقویت کند. علاوه بر این، تعامل با آسیای مرکزی در مورد مسائل امنیتی می تواند جایگاه ایالات متحده را در منطقه تقویت کند. با ارائه کمک های راهبردی و تقویت تلاش های مشترک برای مبارزه با تروریسم و افراط گرایی، ایالات متحده می تواند اعتماد و حسن نیت را در میان کشورهای آسیای مرکزی ایجاد نموده و چنین تعاملی از منظر کشورهای آسیای مرکزی میتواند آن کشور را به عنوان یک شریک ارزشمند در رسیدگی به چالشهای امنیتی مشترک، تقویت بیشتر روابط و تقویت یک محیط مشارکتی قرار دهد.
در مجموع به نظر می رسد ریاست جمهوری دوم ترامپ می تواند تحولات مثبتی برای امنیت در آسیای مرکزی به همراه داشته باشد. رهبران منطقه ای که با چالش های امنیتی مختلف روبرو هستند ممکن است از تعادلی که ترامپ می تواند ایجاد کند استقبال کنند. ضمن اینکه انتظار می رود ترامپ بحث ها را به سمت ابتکارات تجاری و اقتصادی مشخص هدایت کند. چنین تحولاتی در نهایت مورداستقبال سیاستگذاران کشورهای آسیای مرکزی خواهد بود.
نگاهی کوتاه به موانع جمهوری اسلامی ایران برای نقش آفرینی بیشتر در آسیای مرکزی:
همچنان که پیش از این گفته شد پس از حمله روسیه به اوکراین، منطقه آسیای مرکزی با تأثیرات تغییرات ژئوپلیتیک مواجه شد. با تمرکز روسیه بر اوکراین، فرصتهای جدیدی برای تعامل در منطقهای که تا همین اواخر تحت کنترل مسکو بود، پدیدار شد. شکاف های ایجاد شده در نفوذ روسیه در آسیای مرکزی از سال ۲۰۲۲ راه را برای ظهور سایر بازیگران منطقه از جمله جمهوری اسلامی ایران هموار کرده است. اگرچه رویارویی طولانی مدت ایران با غرب و تحریمهای بینالمللی در تبدیل این کشور به یکی از قدرتهای پیشروی منطقه موانعی ایجاد کرد اما طی سالیان گذشته، تهران با این باور که تغییرات منطقهای و تغییرات گستردهتر ژئوپلیتیکی بر اهمیت آسیای مرکزی میافزاید، بر افزایش نقشآفرینی در این منطقه تمرکز کرده است. اما تلاش های کشورمان بهدلیل ضعف های زیرساختی رضایت بخش نبوده است. در واقع، چندین دلیل برای افزایش علاقه تهران به آسیای مرکزی وجود دارد و به عنوان مثال، کاهش نفوذ روسیه در منطقه، فضای بیشتری را برای ابتکار عمل ایجاد کرد.
علاوه بر این، نگرانیهایی نیز در مورد قدرت نرم فزاینده ترکیه در آسیای مرکزی مبتنی بر عوامل مشترک تاریخی، فرهنگی و زبانی وجود دارد. جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر جنبه های تاریخی، فرهنگی و تجاری و ترانزیتی خود در منطقه آسیای مرکزی دارای نفوذ بوده و بهدنبال تعامل هرچه بیشتر در آسیای مرکزی است اما واقعیت این است که تاکنون به یک سازوکار تعریف شده در همکاری با کشورهای آسیای مرکزی دست نیافته و در این راستا از سایر رقبای منطقه ای خود به طور جدی عقب مانده است.
این درشرایطی است که سایر رقبا از جمله چین و ترکیه به دنبال محکم کردن جای پای خود در منطقه بوده و موقعیت خود را در منطقه به عنوان بخشی از تغییر شکل گستردهتر نظم منطقهای تقویت میکنند. به ویژه، از سال ۲۰۲۰، آنکارا و پکن با سرمایهگذاری هنگفت در زیرساخت های انرژی و زنجیره های تامین (لجستیک) بسیار مهم، تعداد طرح ها و پروژههای مشترک با کشورهای آسیای مرکزی را افزایش داده اند، در حالی که ایران همچنان با هدف تعامل بیشتر در آسیای مرکزی پیش میرود. این موضوع از آن جهت دارای اهمیت است که بدانیم با وجود روزنه های باز پیشروی ایالات متحده و متحدانش برای تعمیق همکاری ها با آسیای مرکزی به دلیل فعالیت های دامنه دار چین همین روزنه ها هم بهطور پیوسته در حال محدودشدن است.
در همین راستا گفته می شود یکی از فوریترین اولویتها، تحول دیجیتالی منطقه است. بدون سرمایهگذاری، فناوری و وجود تخصصهای مهم غربی، کشورهای آسیای مرکزی ممکن است گزینه هایی به غیر از اتخاذ زیرساختهای دیجیتال چینی از طریق طرحهایی مانند جاده ابریشم دیجیتال نداشته باشند. روشن است که این گزاره، نفوذ چین را در منطقه تقویت میکند و پیامدهای گستردهای خواهد داشت.
در همین راستا ناظران غربی بر این باورند که وابستگی به سختافزار و نرمافزار چینی میتواند آسیای مرکزی را در معرض خطرات امنیت سایبری قرار دهد، حاکمیت دادهها را به خطر بیاندازد و همسویی تکنولوژیکی کشورهای واقع در این جغرافیا با چین را عمیقتر ساخته و حتی هنجارها و استانداردهای غربی را در مناطق حساس به حاشیه ببرد.
گذشته از ایـــن به نظر می رسد موضوع ایجاد راه گذر زنگزور با حمایت جدی تر ایالات متحده در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ مواجه شود. در مجموع می توان گفت در میان تلاطمهای بینالمللی، اهمیت ایران بهعنوان یک مرکز ترانزیتی و حملونقل که چین و آسیای مرکزی را به اروپا و همچنین روسیه با هند را در امتداد کریدور شمال-جنوب متصل میکند، به شدت افزایش یافته است. در مقابل، سیاست اقتصادی ایران که بر تقویت دیپلماسی با قدرتهای «شرق» مانند روسیه و چین تمرکز کرده، اقداماتی را برای بهبود روابط زیرساختی با کشورهای آسیای میانه انجام داده است. در واقع، همسایگان به وضعیت ژئوپلیتیکی ایران انگیزه میبخشند.
در طول ۳۰ سال اخیر و ظهور کشورهای مستقل در همسایگی ایران در آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی، همواره تهران به دنبال همکاریهای دوجانبه، چندجانبه و روابط منطقهای بوده تا بتواند از موقعیت خود در تقاطع بین دریای خزر، آسیای مرکزی و خلیج فارس را تقویت کند. تمایل جمهوری اسلامی ایران برای همکاریهای کاربردی، به ویژه در حوزه حملونقل، ترانزیت و توسعه انرژی، با استقبال گسترده کشورهای آسیای مرکزی و خزر مواجه شده است. البته، آنها به دنبال همکاری مشابه با نهادهای رقیب مانند اتحادیه اروپا (EU) و ترکیه بودهاند اما استراتژی ژئواکونومیک ایران، ارائه مسیرهای پایدار و رقابتی برای اتصال همسایگان محصور به خشکی در آسیای مرکزی با بازارهای بینالمللی در اروپا و آسیا بوده است. همچنین، ایران و روسیه از گفتوگو و همکاری میان کشورهای منطقه در زمینه موضوعات مختلف از دریای خزر گرفته تا افغانستان و تروریسم حمایت میکنند و همچنین در تعدادی از گروههای منطقهای چندجانبه مشترک هستند. مفهوم ژئواکونومیک و ژئوپلیتیک آنها از اوراسیا، مبتنی بر توسعه ارتباطات و همکاریهای امنیتی بین کشورهای منطقه و حذف بازیگران فرامنطقهای است. در چشم انداز جدید منطقه ای، جمهوری اسلامی ایران هم در قالب دوجانبه و یا چندجانبه در قالب سازوکاری مشابه (C5+1) می تواند با بهره مندی از ظرفیت جغرافیایی بی بدیل خود علاوه بر آن که باید به دنبال استحکام ساختار اقتصادی با تنوع و افزایش در منابع درآمدی کشور، کاهش وابستگی اقتصادی به فروش نفت، اشتغال آفرینی و ارتقای شبکه زیرساختی حمل ونقل و درنهایت درآمد پایدار باشد، هم زمان باید بتواند با گره زدن منافع خود با سایر کشورها ، هزینه تحریمهای اقتصادی غرب را کاهش داده و در مقابل هزینه تحریم کنندگان را افزایش دهد و اعتبار بین المللی خود را ارتقا دهد.
نتیجه گیری:
ریاستجمهوری ترامپ ممکن است دوره جدیدی را برای روابط ایالات متحده و آسیای مرکزی شکل دهد. رویکرد غیرمتعارف او میتواند فرصتهایی برای همکاری، ایجاد تعادل بین تأثیرات و لزوم رسیدگی به نگرانیهای امنیتی ایجاد کند. با تکامل چشم انداز تحولات جهانی، اهمیت استراتژیک آسیای مرکزی ممکن است به یکی از خطوط مقدم سیاست خارجی آمریکا تبدیل شود. اگر ترامپ بتواند با موفقیت این منطقه را متعادل کند، ممکن است ماهیت تعامل ایالات متحده در آسیای مرکزی را دوباره تعریف و آن را به عرصه ای حیاتی برای منافع و مشارکت های آمریکا تبدیل کند. روشن است که آسیای مرکزی دارای ظرفیت های بکر برای مقابله با نفوذ روسیه و چین و همچنین برای پیشبرد استقلال اقتصادی و استراتژیک غرب است. به عنوان مثال، از نظر غرب، راه گذر (کریدور) میانی، جایگزین مناسبی برای تجارت بین قاره ای و ترانزیت انرژی است و وابستگی به مسیرهای تحت سلطه چین و روسیه را کاهش می دهد. منابع غنی منطقه - از ذخایر انرژی سنتی گرفته تا ظرفیت انرژی های تجدیدپذیر و مواد معدنی کمیاب - فرصت های جدی را برای تنوع زنجیره تامین و تقویت انعطاف پذیری غرب در بخش های حیاتی ارائه می دهد. بر این اساس از منظر تحلیلگران غربی، نادیده گرفتن این فرصتها نه تنها منافع ایالات متحده را تضعیف میکند، بلکه موقعیت استراتژیک آن را در دنیای چندقطبی آینده را به نحو فزاینده تری تضعیف خواهد ساخت. در این سناریو، به نظر می رسد ثبات منطقه به دو عامل حیاتی بستگی دارد؛ اولاً، کشورهای آسیای مرکزی باید راهبردهای دقیقی را برای همکاری اتخاذ کنند و روابط خود را با قدرتهای خارجی متعادل کنند و در عین حال خودمختاری منطقهای را حفظ کنند. دوم، حمایت مستمر و معنادار غرب از کشورهای آسیای مرکزی ضروری خواهد بود. این حمایت می تواند فراتر از تعامل پراکنده یا نگاه کردن به منطقه صرفاً از دریچه مبارزه با تروریسم یا نگرانی های ترویج دموکراسی باشد. در عوض، منطقه نیازمند یک رویکرد جامع و آیندهنگر است که بر توسعه اقتصادی، سرمایهگذاری زیرساختی و مشارکتهای سیاسی برای افزایش انعطافپذیری منطقه در برابر فشارهای خارجی تأکید داشته باشد.
در مجموع به نظر می رسد آسیای مرکزی در حال مدیریت این اوضاع بوده و از سوی دیگر روسیه و اروپا حضور همدیگر را پذیرفته اند. در واقع روسیه سطح و آستانه تحمل خود را در خصوص حضور اروپا و غرب بالاتر برده و غرب هم درک کرده است که ملاحظات و وابستگیهای متقابل زیادی بین آسیای مرکزی و روسیه وجود دارد.